چون سپند اظهار مطلب ازکجا پیداکنم
سرمه می گردم اگر خواهم صدا پیدا کنم
دست گیرایی دگر باید که کار پا کنم
کو ز جا برخاستن تا من عصا پیداکنم
عیش رسوایی غبار اندوز مستوری مباد
می رمد عریانی از من گر قبا پیداکنم
هر گهر موجی و هر آیینه دارد جوهری
از کجا یارب دل بی مدعا پیدا کنم
خاک من در سجده گاه عجز داغ حیرتست
تا سری بردارم و دست دعا پیداکنم
شمع بزم وحدتم در من سراغ من گم ست
واگدازم خویش را تا نقش پا پیدا کنم
چون گل از وحشت نسیمی های آن گلشن کجاست
آنقدر فرصت که رنگ رفته را پیدا کنم
بی تمیزی چون خط پرگار مفت جستجو
انتها گل می کند گر ابتدا پیدا کنم
بس که خلوت پروران این چمن بی پرده اند
آب می گردم چو شبنم تا حیا پیدا کنم
بی جنون از کلفت اسباب رستن مشکل است
خانه بر آتش فروشم تا صفا پیداکنم
نغمهٔ یأسم مپرس از دستگاه ساز من
بشکنم رنگ دو عالم تا صدا پیداکنم
در دماغ گردشم پرواز دارد آشیان
بال می گردم اگر چون رنگ پا پیدا کنم
منت خویش از سراب وهم هستی تا به کی
به که گم گردم ز خود هم تا تو را پیدا کنم
مد عمرم چون نگه بیدل به حیرانی گذشت
گوشهٔ چشمی نشد پیداکه جا پیداکنم